باخیش
سه شنبه 28 مرداد 1393
بؤلوم | دعاونيايش یازار : ساراي
+0 به يه ن


خدايا چرا من آنقدر از تو انتظار دارم!؟

تا معجزه اي برايم رخ ندهد تورا ياد نمي كنم، تورا شكر نمي كنم!

مي دانم از اين نامه لبخندي مي زني و با خود مي گويي كه اي بنده ي من:

من از روز تولدت تا كنون، روزانه در حال آفرينش معجزاتي برايت هستم

آيا تو آن ها را نمي بيني!؟

همين كه سلامت هستي و به درستي راه مي روي

همين كه مي تواني ببيني، بشنوي، صحبت كني، احساس كني

همين كه مي تواني لبخند بزني، اشك بريزي، عشق بورزي

همين كه مي تواني تفكر كني، تصور كني

و همين، همين ها را كه هر روز داري و از آن ها بهره مي بري، خود معجزه است!

نمي دانم چه بگويم!

امروز اين ها را مي خوانم و مي نويسم و شرمنده مي شوم

ولي فردا دوباره داشته هايم را فراموش كرده و به دنبال نداشته ها و معجزات هستم!

خدايا

كمكم كن تا قدر داشته هايم را بدانم